در زبور ، پس از آنكه يك بار ديگر ( در كتابی ديگر ) يادآوری كرده
بوديم نوشتيم كه وراثت زمين به بندگان شايسته كار من خواهد رسيد .
در اين زمينه آيات ديگر نيز هست .
اكنون چه بكنيم ؟ مفاد آيه استضعاف را بگيريم و يا مفاد آيه استخلاف و
چند آيه ديگر را ؟ آيا میتوانيم بگوييم اين دو تيپ آيات گرچه بر حسب
ظاهر دو مفاد دارند ولی يك حقيقت را میگويند به اين بيان كه مستضعفان
همان مؤمنان و صالحان و متقياناند و برعكس ، استضعاف عنوان اجتماعی و
طبقاتی آنهاست و ايمان و عمل و صلاح و تقوا عنوان ايدئولوژيكی آنهاست ؟
البته نه ، زيرا :
اولا در پيش ثابت كرديم كه نظريه تطابق عناوين به اصطلاح روبنايی ايمان
و صلاح و تقوا با عناوين به اصطلاح زيربنايی استضعاف شدگی و محروميت و
غارت شدگی ، از نظر قرآن صحيح نيست . از نظر قرآن ممكن است گروههايی
مؤمن باشند و مستضعف نباشند و ممكن است مستضعف باشند و مؤمن نباشند و
قرآن هر دو گروه را معرفی كرده است . البته همانطور كه سابقا هم اشاره
كرديم در يك جامعه طبقاتی ، آنگاه كه يك ايدئولوژی توحيدی مبنی بر
ارزشهای خدايی عدل و ايثار و احسان عرضه میشود ، بديهی است كه اكثريت
پيروان آن را مستضعفان تشكيل میدهند ، زيرا موانعی كه در راه فطرت طبقه
مخالف هست در آنها نيست ، ولی هيچ گاه طبقه مؤمن منحصر به طبقه
مستضعف نيست .
ثانيا هر كدام از اين دو آيه دو مكانيسم مختلف از تاريخ ارائه میدهند
. آيه استضعاف بستر و مسير تاريخ را جنگ طبقاتی معرفی میكند و مكانيسم
حركت را فشار وارده از ناحيه استضعافگران
|