پاورقی : . 1 ج / 4 ص . 14
انسانی و مرگ آن گذاشته شود . همواره حاكم اصلی برانسان همان حكم فطرت
است و بس ، انحرافات و اشتباهات از نوع خطای در تطبيق است . آن
غايت و كمالی كه انسان به حكم فطرت بیقرار كمالجوی خود آن را جستجو
میكند ، روزی دير يا زود به آن خواهد رسيد . آيات سوره روم از آيه 30 كه
با جمله : " « فأقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التی فطر الناس عليها
" آغاز میشود و با جمله " « لعلهم يرجعون »" پايان میيابد ، همين
معنی را میرساند كه حكم فطرت در نهايت امر تخلف ناپذير است و انسان
پس از يك سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خويش را میيابد و آن
را رها نمیكند . به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلام را همانند يك
مرحله از فرهنگ بشری كه رسالت خود را انجام داده و به تاريخ تعلق دارد
، می نگرند . اسلام ، به آن معنی كه ما میشناسيم و بحث میكنيم ، عبارت
است از انسان در كمال نهايی خودش كه به ضرورت ناموس خلقت روزی به آن
خواهد رسيد " ( 1 ) .
برخی برعكس ، مدعی هستند كه اسلام به هيچ وجه طرفدار يگانگی و يگانه
شدن فرهنگ انسانی و جامعههای انسانی نيست ، طرفدار تعدد و تنوع فرهنگها
و جامعههاست و آنها را در همان تنوع و تعددشان به رسميت میشناسد و
تثبيت میكند . میگويند : شخصيت و هويت و " خود " يك ملت عبارت
است از فرهنگ آن ملت كه روح جمعی آن ملت است و اين روح جمعی را
تاريخ خاص آن ملت كه ويژه خود اوست و ملتهای ديگر با او شركت ندارند
، میسازد .
پاورقی : . 1 ج / 4 ص . 14 |