چهارماهه را سالم و كامل و بی‏عيب به دنيا آورد ، نشان داد كه برخلاف‏
ادعای ماركس ، رهبری ، آموزشهای حزبی ، تشكيلات سياسی ، تئوری انقلابی ،
آگاهيهای اجتماعی يعنی همان چيزهايی كه ماركس آنها را از نوع شعور
می‏خواند نه از نوع وجود ، از نوع روبنا می‏خواند نه زيربنا و اصالتی برای‏
آنها قائل نيست ، می‏تواند مناسبات توليدی را واژگون سازد و كشور را
صنعتی كند و به اين وسيله عملا سوسياليسم به اصطلاح علمی را ناديده بگيرد .
مائو به نوعی ديگر نيز تئوری ماركسيستی تاريخ را نقض كرد . از نظر
تئوری ماركسيستی ، ولااقل از نظر شخص ماركس ، طبقه كشاورز هر چند شرط
اول و دوم انقلابی شدن را يعنی استثمار شدگی و عدم مالكيت را دارند ، شرط
سوم را كه تمركز و همكاری و تفاهم و آگاهی به نيروی خويشتن باشد ندارند .
لهذا طبقه كشاورز هيچ گاه ابتكار يك انقلاب را نمی‏تواند بر عهده بگيرد ،
حداكثر اين است كه احيانا در جامعه‏ای نيمه كشاورزی و نيمه صنعتی ، طبقه‏
كشاورز دنباله‏رو طبقه انقلابی پرولتاريا بشود ، بلكه از نظر ماركس طبقه‏
كشاورز " فرومايگانی با لذات ارتجاعی‏اند " و " مطلقا از هرگونه‏
ابتكار انقلابی بی‏بهره‏اند " ( 1 ) . ماركس در نامه‏ای به انگلس درباره‏
انقلاب لهستان ، نسبت به روستاييان چنين اظهار نظر كرده است : "
روستاييان اين فرومايگان ذاتا ارتجاعی را . . . نبايد به پيكار خواند "
، ( 2 ) ، اما مائو از همين طبقه با لذات ارتجاعی و از همين

پاورقی :
. 1 تجديد نظر طلبی . . . ، ص 368 نقل از آثار برگزيده ، ص 234.
. 2 تجديد نظرطلبی . . . ، ص . 348